رخى از فرقههاى اسلامى معتقدند که اطاعت از حکام واجب است و به هیچوجه نمىتوان با آنان از در مخالفت درآمد و یا بر ضدشان قیام کرد. دیگر فرق نمىکند که ماهیت حاکم چه باشد، حتى اگر مرتکب بزرگترین گناهان شود و یا هتک مقدسات کند. معناى این عقیده آن است که حاکم هر چند بی گناهان را که از اولاد رسول خدا(ص) هم باشند بکشد، باز اطاعتش واجب و تمرّد از وى حرام است. این مساله جزء معتقدات برخى از فرقههاى اسلامى است مانند: اهل حدیث، عامه اهل سنت، چه پیش و چه بعد از امام اشعرى که خود او نیز به همین مطلب عقیدهمند بود.
براى تایید این عقیده احادیثى هم به پیغمبر(ص) نسبت دادهاند، ولى متوجه نبودند که این بر خلاف نص صریح قرآن و حکم عقلى و وجدان مىباشد.
این اعتقاد بازتاب گستردهاى بر اندیشههاى نویسندگان، مورخان و حتى علما و فقهایشان بر جاى نهاده که به موجب آن خود را مجبور مىدیدند که لغزش ها و جنایات حکام را بپوشانند و یا توجیه و تاویل نمایند.
یکى از خواست هاى این حکام آن بود که حقایق مربوط به ائمه علیهم السلام را از نظر مردم پنهان نگه داشته و یا آنها را به گونه بدى بازگو کنند. در این باره علما، نویسندگان و مورخان از هیچ کوششى فروگذار نمىکردند و براى اجراى اراده حاکم که ـ بر حسب عقیده جبرى که خود آنها جعل کرده بودند ـ اراده خداست، نهایت امکانات خود را به کار مىگرفتند. از این رو مىبینیم که در بسیارى از کتاب هاى تاریخى نه تنها زندگى امامان(ع) ما نوشته نشده بلکه حتى نامشان هم برده نشده است.
دلیل این رویداد نه آن بود که امامان(ع) افرادى گمنام و ناشناخته بودند یا آن که کسى به آنها توجهى نمىنمود. زیرا هر چه بود مردم یا از روى دوستى و تشیع و یا از روى دشمنى و مبارزه با آنان سر و کار داشتند. با این وصف، حتى نام آنان را در بسیارى از کتب تاریخى نمىیابیم. در حالى که آنها حتى از ذکر داستان هایى مربوط به آوازخوان ها، رقاصهها و حتى قطاع طریق خوددارى نمىکردند.
اینها خیانت نسبت به حقیقت به شمار مىرود ، یعنى این نویسندگان در برابر نسل هاى آینده خود مرتکب خیانت شدند و امانتى را که لازم بود به عنوان نویسنده رعایت کنند، هرگز نپاییدند.
در چنین شرایطى شیعیان اهل بیت(ع) از امکانات کمى براى ذکر حقایق مربوط به امامان(ع) خویش برخوردار بودند. آنان همواره تحت تعقیب حکام قرار گرفته و جانشان همیشه در مخاطره بود.
اکنون مىپرسید پس چرا خلفا آن همه علما را ارج مىنهادند. چرا آنها را از دورترین نقاط نزد خود فرا مىخواندند. آیا این شیوه با موضع خصمانهاى که آنان در برابر اهل بیت(ع) اتخاذ کرده بودند منافات نداشت؟
پاسخ این سؤال روشن است.
اولاً: علت سوء رفتارشان با ائمه(ع) این بود که اولا چون مىدانستند که حق حکمرانى از آن ایشان است پس مىکوشیدند تا با از بین بردنشان این حق نیز پایمال شود.
ثانیاً: ائمه هرگز حکام مزبور را تایید نمىکردند و هیچگاه از کردارشان ابراز خشنودى نمىداشتند.
ثالثاً: ائمه(ع) با رفتار نمونه و شخصیت نافذ خود بزرگترین عامل خطر براى جان خلفا و دستگاه قدرتشان به شمار مىرفتند.
اما این که چگونه علما را آن همه تشویق مىکردند، براى تحقق بخشیدن به هدف های سیاسى معینى بود. البته این حمایت تا حدودى رعایت مىشد که زیانى براى حکومتشان در برنداشته و علم و عالم یکى از ابزار خدمت به آنان مىبود. آنها مىخواستند از این مجرا هدف هاى زیر را تامین کنند:
1- دانشمندان که طبقه آگاه جامعه را تشکیل مىدادند تحت مراقبت و سلطه آنها قرار گیرند.
2 - به دست این دانشمندان بسیارى از نقشههاى خود را به شهادت تاریخ عملى سازند.
3 - خود را در نظر مردم دوستدار علم و عالم جلوه مىدادند تا بدین وسیله جلب اطمینان بیشترى کنند و طرد اهل بیت(ع) با استقبال از علما به نحوى جبران مىشد.
4 - تشویق علما وسیلهاى براى پوشاندن چهره ائمه(ع) و به فراموشى سپردن یاد ایشان بود.
پس مقام علم و عالم در حدود همین هدف ها براى خلفا محترم بود. وگرنه هر بار که از سوى شخصیتى احساس خطر مىکردند در رهایى از چنگش به هر وسیله ممکن دست مىیازیدند.
احمد امین درباره منصور مىنویسد: «معتزلیان را هر بار که لازم مىدید فرا مىخواند و محدثان و علما را نزد خویش دعوت مىکرد، البته این تا وقتى بود که آنان برخوردى با سلطهاش پیدا نمىکردند، وگرنه دستگاه کیفرى علیهشان به کار مىافتاد.» (1)
آرى، همین منصور بود که «ابوحنیفه» را مسموم کرد و حضرت امام صادق(ع) را که از بیعت با محمد بن عبدالله علوى سرباز زده بودند، همراه با خانواده و شاگردانشان، بسیار تحت فشار قرار میداد.
بهرحال، اکنون برگردیم و کلام خود را از آنجا دنبال کنیم که گفتیم حکام بسیار مىکوشیدند تا حقایق مربوط به ائمه(ع) باز گفته نشود و یا آن که بگونه نادرستى آنها را به مردم عرضه مىکردند و در این باره از کسانى که عنوان «دانشمند» داشتند نیز کمک مىگرفتند.
بنابراین، این راست است اگر بگوییم ابن اثیر، طبرى، ابوالفداء، ابن العبرى، یافعى و ابن خلکان از آن دسته از دانشمندانى بودند که به حقیقت و تاریخ خیانت کردند و در نگارش وقایع انصاف و بی طرفى لازم را نداشتند.
مثلا یکى از موارد لغزش اینان که به وضوح حاکى از تعصب آنان و اطاعت کورکورانهشان از حکام است مطلبى است که درباره نحوه درگذشت امام رضا(ع) نوشتهاند. طبق نوشته ایشان امام (ع) انگور خوردند و آنقدر زیاد خوردند که به وفات ایشان منتهى گردید.(2)
ظاهراً ابن خلدون هم که شخصى اموى مشرب بود مىخواسته از اینان پیروى کند که در تاریخ خود چنین آورده: «چون مامون به طوس وارد شد، امام رضا(ع) بر اثر انگورى که خورده بودند به طور ناگهانى درگذشت... » (3)
به راستى که این حرف ها عجیب است. آخر چگونه انسان مىتواند چنان پرخورى را درباره یک آدم معمولى بپذیرد تا چه رسد به امامى که همه به دانش، حکمت، زهد و پارسائی ایشان اعتراف داشتند.
آیا انسان عاقل هیچ به خود اجازه چنین پندارى مىدهد که شخصى عاقل و حکیم همچون امام(ع) با پرخورى دست به خودکشى زده باشند؟
آیا کسى در طول زندگى امام(ع) به یاد دارد که ایشان شخصى پرخور بوده باشند؟ یا بر عکس، علم و زهد و تقوا، با صرفنظر از عقل و حکمت، هرگز به انسان اجازه نمىدهد تا بدان حد شکم خود را انباشته از خوردنى کند.
اینها همه ناشى از تعصب مذهبى و پیروى از تمایلات کورکورانه است که به امام(ع) چنین نسبتى را مىدهند وگرنه کجا عقل و وجدان آدمى چنین رویدادى را مىتواند تصدیق کند!
نظرات مختلف در مورد شهادت امام(ع)
با نگرشى سریع بر اقوال مورخان درباره درگذشت امام(ع) به بررسى ناهماهنگى گفتهها و نقطه نظرهایشان خواهیم رسید.
عدهاى در این باره فقط خود حادثه را گزارش کردهاند ولى هیچگونه ذکرى از علت آن ننمودهاند و فقط بر سبیل تردید چنین آوردهاند: «گفته مىشود که ایشان مسموم شدند و درگذشتند» (مانند یعقوبى در جلد دوم ص 80 از تاریخش). عدهاى دیگر مسموم شدن امام را پذیرفتهاند ولى معتقدند که این جنایت به دست عباسیان صورت گرفت. سید امیر على داراى همین عقیده بود که احمد امین نیز بدان اشاره کرده است.(4) براى این نظر سند تاریخى جز آنچه که «اربلى» نقل کرده، وجود ندارد. وى عبارتى مبهم در این باره نوشته: «چون دیدند که خلافت به اولاد على انتقال یافته حضرت على بن موسى(ع) را سم دادند و ایشان در رمضان در طوس درگذشتند.» (5) برخى نیز گفتهاند امام(ع) به دست مامون مسموم گردید ولى این به رهنمود و تشویق فضل بود.
به نظر ما مامون هرگز نیازى به تشویق یا راهنمایى براى انجام این کار نداشت، چه خود موقعیت امام(ع) را به خوبى احساس مىکرد. روشن است که این نظریه براى تبرئه مامون ابراز شده، چرا که فضل مدتها پیش از امام(ع) به دست مامون کشته شده بود. از این گذشته، چگونه مىتوان باور کرد که مامون این جنایت را تنها به خاطر خوشایند فضل انجام داده و خودش هیچگونه تمایلى بدان نداشته است!
برخى دیگر گفتهاند که امام(ع) به مردن طبیعى درگذشتند و هرگز مسمومیتى در کار نبود. براى اثبات این موضوع دلایلى ذکر کردهاند. یکى از این افراد «ابن جوزى» است که پس از نقل قول از دیگران که نوشتهاند پس از یک استحمام در برابر امام(ع) بشقابى از انگور که به وسیله سوزن زهرآلود مسموم شده بود، نهادند و ایشان با تناول انگورها مسموم شدهاند و بدرود حیات گفتند، ابن جوزى مىنویسد که این درست نیست که بگوییم مامون عامل مسموم کردن ایشان بوده باشد. چه اگر اینطور بود پس چرا آن همه در مرگ امام(ع) ابراز حزن و اندوه مىکرد. این حادثه چنان بر مامون گران آمد که از شدت اندوه چند روز از خوردن و آشامیدن و هر گونه لذتى چشم پوشیده بود.(6)
البته عبارت ابن جوزى حاکى از آن است که مسموم شدن امام(ع) را پذیرفته ولى منکر آنست که مامون عامل این جنایت بوده باشد.
«اربلى» نیز به پیروى از ابن جوزى همین عقیده را ابراز کرده و همانگونه بر گفته خویش دلیل آورده است.
احمد امین نیز از کسانى است که معتقدند کسى غیر از مامون بود که سم را به امام(ع) خورانیده، چه او حتى پس از وفات امام(ع) و ورودش به بغداد هنوز جامه سبز مىپوشید و به علاوه، مامون با علما درباره برترى حضرت على (علیه السلام) مباحثه مىکرد. (7)
دکتر احمد محمود صبحى نیز چنین پنداشته که داستان مسمومیت امام رضا (علیه السلام) از مطالب ساختگى شیعه است که هرگز بین موقعیت امام(ع) در نزد مامون که از آن همه ارجمندى برخوردار بود با خورانیدن سم به ایشان، تناقضى احساس نمىکنند.(8)
دلایل کسانى که در تبرئه مامون از جنایت سم خورانى سعى کردهاند، به شرح زیر خلاصه مىگردد:
1 - پیمان ولیعهدى که به موجب آن امام(ع) پس از مامون به خلافت مىرسید.
2 - بزرگداشت شأن امام(ع) و تایید شرف و علم و فضیلت ایشان و ارجمندى خانواده ایشان.
3 - به همسرى ایشان در آوردن دخترش که خود عامل تحکیم دوستى میان آن دو بود.
4 - استدلال مامون بر برترى على(علیه السلام) در برابر علما.
5 - ابراز اندوه فراوان پس از درگذشت امام(ع) به طورى که از خوردن و آشامیدن و دیگر لذت ها روى گردانده بود.
6 - دفن امام(ع) در کنار قبر پدرش رشید، و این که او خود بر جسد ایشان نماز گزارد.
7 - پس از درگذشت امام(ع)، او همچنان لباس سبز مىپوشید حتى پس از ورودش به بغداد.
8 - پیوسته با علویان به رغم اقدام هاى مکرر بر ضدش، مهربانى مىنمود.
9 - خلق و خوى مامون به او اجازه چنین جنایتى نمىداد.
10 - مسمومیت امام(ع) از جعلیات شیعه است.
این خلاصه همه دلایلى بود که تبرئه کنندگان مامون آوردهاند. ولى به نظر ما اینان یا به تمام حقایق، علم کافى نداشتند و در نتیجه نتوانستند نظر درستى درباره این مساله تاریخى ابراز کنند، و یا آن که حقیقت را مىدانستند ولى به پیروی از پیشینیان خود بر ضد ائمه(ع) تعصب ورزیده به پیروى از هواى خویش و خلفایشان، حقایق مضر به احوالشان را لوث کردهاند.
واقع امر اینست که تمام چیزهایى که اینان ذکر کردهاند هیچ کدام مانع از آن نبود که مامون براى دفع خطر وجود امام (علیه السلام) دست به توطئه بزند، همانگونه که قبلا هم همین بلا را بر سر وزیرش فضل بن سهل آورده بود. فضل نیز مقامى شامخ نزد مامون داشت و حتى اصرار داشت که دخترش را هم به وى تزویج کند.
او همچنین فرمانده خود «هرثمة بن اعین» را نیز به مجرد ورود به مرو سر به نیست کرد، بى آن که کوچکترین مجالى براى دفاع به وى بدهد و یا شکایتش را استماع کند. توطئههاى مامون گریبان گیر طاهر و فرزندانش و دیگران نیز شد. اینان وزرا و فرماندهانش بودند که براى مامون و تحکیم پایههاى قدرتش آن همه خدمت کرده و دیگران را با زور و شمشیر به اطاعتش در آورده بودند.
با این وصف مىبینیم که چگونه همه را یکى پس از دیگرى به دیار عدم فرستاد در حالى که نسبت به همه نیز ابراز محبت و سپاسگزارى مىنمود. مامون کسى بود که به خاطر سلطنت و حکومت، برادر خود را کشت، حال چگونه به همین انگیزه از کشتن امام رضا(ع) دست باز دارد؟ آیا این معقول است که بگوییم به نظر وى امام رضا(ع) از تمام این خدمتگزاران صدیقش و حتى از برادرش محبوب تر مىنمود؟
اما این که برای وفات امام علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) ابراز حزن و سوگوارى نمود قضیه روشن است. مگر در آن شرایط از چنان افعى مکار و سیاست بازى مىشد انتظار شادمانى و سرور برد؟
مگر هم او نبود که فضل را کشت و سپس بر مرگش اندوه فراوان ابراز داشت (9) و قاتلانش را هم که به دستور خود او بودند، از دم تیغ گذرانید. بعد هم سر آنان را نزد حسن ـ برادر فضل ـ فرستاد و دخترش را هم به عقد وى درآورد. اما پس از پیروزى بر ابن شکله، حسن را نیز از مقامش سرنگون ساخت.(10)
طاهر را نیز خود او کشت ولى بی درنگ یحیى بن اکثم را از سوى خود نزد فرزندانش گسیل داشت تا مراتب تسلیت خلیفه را به ایشان ابراز کند. سپس فرزندان طاهر را بر جاى پدر بنشاند ولى به تدریج همه را یکى پس از دیگرى سرنگون نمود.
از این قبیل جنایات، مامون بسیار کرده که اکنون مجال ذکر همه آنها نیست. به همین قیاس، عکسالعمل ها و گفتههایش در رحلت امام رضا (علیه السلام) نیز کوچکترین ارزشى نداشت. چه اگر راست مىگفت پس چگونه دست به خون هفت تن از برادران امام علیه السلام بیالود و علویان را تحت شکنجه و آزار درآورد و به کارگزار خود در مصر نوشت که منبرها را شستشو دهد، چه بر فرازشان نام امام رضا (علیه السلام) در خطبهها رانده شده بود.
مامون از چه شرافتى برخوردار بود که بگوییم کشتن امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام با خُلق و خوى وى ناسازگار نبود؟ آیا کشتن آن همه افراد مگر منافاتى با مهر و محبتش داشت که پیوسته نسبت به آنان ابراز مىداشت؟ بنابراین، مهر ورزیش نسبت به امام(ع) نیز هیچگونه منافاتى با قتلش نمىتوانست داشته باشد.
اما این که علویان را بزرگ مىداشت علت را خودش در نامهاى که به عباسیان نوشته، چنین بیان مىدارد که این بزرگداشت جزئى از سیاست وى به شمار مىرود. لذا پس از درگذشت امام رضا (علیه السلام) دیگر لباس سبز را ـ که ویژه علویان بود ـ نپوشید، هفت تن از برادران امام علیه السلام را به قتل رسانید و به فرمانروایان خود در هر نقطهاى دستور داد که به دستگیرى علویان بپردازند.
اما سخن احمد امین که نوشته علویان بر ضد مامون بسیار قیام کرده بودند، ادعایى است که هرگز صحت ندارد. زیرا در تاریخ حتى نام یک قیام پس از درگذشت امام رضا (علیه السلام) ثبت نشده، به جز قیام «عبدالرحمن بن احمد» در یمن که انگیزهاش را همه مورخان ظلم کارگزاران خلیفه نوشتهاند، و همچنین شورش برادران امام (علیه السلام) که به خونخواهى وى برخاسته بودند.
اما اینکه گفتهاند داستان مسمومیت امام رضا (علیه السلام)از ساختگی هاى شیعه است، باید گفت که پیش از شیعه خود تاریخ نویسان سنى این جنایت را به مامون نسبت داده بودند و شیعیان نیز شرح این داستان را در کتاب هاى اهل سنت مىخواندند. با این همه اگر کسى باز در تبرئه مامون و حسن نیتش اصرار دارد، به این سؤال پاسخ دهد که چرا پس از درگذشت امام رضا (علیه السلام)،مقام ولیعهدى را به فرزندایشان حضرت جواد (علیه السلام) عرضه نکرد، در حالى که ایشان نیز دامادش بودند و به فضل و علم و کمالات ایشان نیز اعتراف مىکرد. حضرت جواد(علیه السلام) به رغم خردسالیشان تحسین عباسیان را نسبت به فضل و کمال خویش برانگیخته بود. مناظره ایشان با «یحیى بن اکثم» معروف است که با چه مهارتى به سؤال هاى وى پاسخ مىدادند (11) به علاوه، صغر سن نمىتوانست بهانه عدم واگذارى مقام ولیعهدى به امام جواد (علیه السلام) باشد، چه ولیعهدى معنایش تصدى عملى امور مملکتى نیست و تازه خلفا و حتى رشید، پدر مامون، براى کسانى بیعت ولیعهدى گرفته بودند که به مراتب خردسال تر از امام جواد(ع) بودند.
نظریه دیگری که البته نظرى درست است اینکه امام (علیه السلام) بدون شک مسموم گردیدند. کسانى که بر این عقیدهاند گروه بزرگى را تشکیل مىدهند که ابن جوزى نیز بدانها اشاره کرده است.
شیعیان به طور کلى این نظر را تایید کردهاند مگر مرحوم اربلى در کشف الغمة که خود را هم عقیده با ابن طاوس(ره) و شیخ مفید(ره) دانسته است. ولى ظاهر امر چنین است که شیخ مفید(ره) نیز قایل به مسمومیت حضرت امام رضا علیه السلام بوده، چه نوشته است: آن دو ـ یعنى مامون و امام رضا(ع) ـ با همدیگر انگورى را تناول کردند سپس امام (علیه السلام) بیمار شدند و مامون نیز خود را به بیمارى زد!!. .
یکى از امورى که بهترین دلیل بر شهادت امام (علیه السلام) به شمار مىرود اتفاق شیعه بر این مطلب است. چه آنان بهتر و عمیقتر به احوال امامان خود مىپرداختند و دلیلى هم براى تحریف یا کتمان حقایق در این زمینه نداشتند.
از اهل سنت و دیگران نیز گروه بسیارى از دانشمندان و مورخان هستند که منکر درگذشت طبیعى امام(ع) بوده و یا لااقل مسمومیت ایشان را قولى مرحج دانستهاند. مانند این افراد:
- ابن حجر در صواعق ص 122 / ابن صباغ مالکى در فصول المهمة ص 250.
- مسعودى در اثبات الوصیة ص 208/ التنبیه و الاشراف ص 203/ مروج الذهب / 3 / ص 417.
- قلقشندى در مآثر الانافة فى معالم الخلافه / 1 / ص 211.
- قندوزى حنفى در ینابیع المودة، صص 263 و 385.
- جرجى زیدان در تاریخ تمدن اسلامى / 2 / بخش 4 / ص 440، و در صفحه آخر از کتاب امین و مامون.
- ابوبکر خوارزمى در رساله خود - احمد شلبى در تاریخ اسلامى و تمدن اسلامى / 3 / ص 107.
- ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبین – ابو زکریا موصلى در تاریخ موصل 171 / 352 - ابن طباطبا در الآداب السلطانیة ص 218 - شبلنجى، در نور الابصار ص 176 و 177 چاپ سال 1948.
- سمعانى در انسابش / 6 / ص 139.
- در سنن ابن ماجه به نقل تهذیب الکمال فى اسماء الرجال ص 278 - عارف تامر در الامامة فی الاسلام ص 125.
- دکتر کامل مصطفى شیبى در الصلة بین التصوف و التشیع ص 226.
و بسیارى دیگر. . .
بازتاب قتل امام (علیه السلام) در زمان مامون
چون به کتاب هاى تاریخى مراجعه مىکنیم درمىیابیم که شهادت امام رضا (علیه السلام) به دست مامون به وسیله سم، حتى در زمان مامون نیز امرى معروف و بر سر زبان هاى مردم بود. به طورى که مامون خود از این اتهام شکوه مىکرد که چرا مردم او را عامل مسموم کردن امام مىپنداشتند!
در روایت آمده که هنگام وفات امام (علیه السلام) مردم اجتماع کرده و پیوسته مىگفتند که این مرد ـ یعنى مامون ـ ایشان را ترور کرده است. در این باره آنقدر صدا به اعتراض برخاست که مامون مجبور شد محمد بن جعفر، عموى امام(ع)، را به سویشان بفرستد و براى متفرق کردنشان بگوید که امام (علیه السلام) امروز براى احتراز از آشوب از منزل خارج نمىشوند.(12)
ابن خلدون علت قیام ابراهیم(ره) فرزند امام موسى (علیه السلام) را آن دانسته که ایشان مامون را متهم به قتل برادرش مىنمود.(13) ابراهیم(ره) نیز به اتفاق مورخان به دست مامون مسموم گردید. برادرش نیز زید بن موسى علیه السلام که در مصر شورش کرده بود به دست همین خلیفه مسموم شد. این که یعقوبى نوشته که مامون ابراهیم(ره) و زید (ره)را مورد عفو قرار داد (14) منافاتى با آن ندارد که مدتى بعد با نیرنگ به ایشان سم خورانیده باشد. چه آنان به خونخواهى برادر خود برخاسته بودند و عفو مامون یک ژست ظاهرى مىبود.
طبق نقل برخى از منابع تاریخى یکى دیگر از برادران امام رضا (علیه السلام) به نام احمد بن موسى(ره) چون از حیله مامون آگاه شد، همراه سه هزار تن ـ و به روایتى دوازده هزار ـ از بغداد قیام کردند. کارگزار مامون در شیراز به نام «قتلغ خان» به امر خلیفه با او به مقابله برخاست و پس از کشمکشهایى هم او هم برادرش «محمد عابد» و یارانشان را به شهادت رسانید.(15)
در آن ایام برادر دیگر امام رضا (علیه السلام) به نام هارون بن موسى(ره) همراه با بیست و دو تن از علویان به سوى خراسان مىآمدند. بزرگ این قافله خواهر امام علی ابن موسی الرضا یعنى حضرت فاطمه (علیها السلام) بود (16). مامون ماموران انتظامى خود را دستور داد تا بر قافله بتازند. آنها نیز همه را مجروح و پراکنده کردند. هارون نیز در این نبرد مجروح شد ولى سپس او را در حالى که بر سر سفره غذا نشسته بود غافلگیر کرده به قتل رساندند.(17)
مىگویند حتى به حضرت فاطمه (علیها السلام) نیز در ساوه زهر خورانیدند که پس از چند روزى ایشان هم به شهادت رسیدند.(18)
دیگر از کشته شدگان بدست مامون، برادر دیگر امام (علیه السلام) به نام حمزة بن موسى(ع) بودند.
با توجه به این وقایع درمىیابیم که مساله شهادت حضرت امام رضا(ع) به دست مامون در همان ایام نیز امرى شایع میان مردم گردیده بود.
پیشگویى امام(ع) و اجدادشان
افزون بر تمام آنچه که گذشت یادآوری این نکته نیز لازم است که امام رضا (علیه السلام) شهادتشان را به وسیله زهر، خود بارها پیشگویى کرده بودند. به علاوه، اجداد پاکشان نیز سال ها پیش از ایشان، رویداد شهادت امام رضا (علیه السلام) را خبر داده بودند. مىتوان روایات وارد شده در این زمینه را به دو طبقه تقسیم کرد:
1 - آن دسته از روایات که از لسان مبارک پیغمبر (صلی الله علیه وآله) یا ائمه (ع) نقل شده و حاکى از به شهادت رسانیدن امام رضا (ع) در طوس است. در این باره پنج حدیث وارد شده است.
2 - آن دسته از روایات که از خود امام رضا (علیه السلام) نقل شده که شهادتشان به دست مامون و دفنشان را در طوس کنار قبر هارون، پیشگویى نموده اند.
این بود بررسی اجمالی نحوه شهادت امام رضا علیه السلام، که امید است به دست یافتن حقیقت کمک بنماید.
پی نوشت :
1- ضحى الاسلام، 3 ، ص 202 و نیز جلد 2 / ص 46 و 47.
2- الکامل / 5 / ص 150 - طبرى / 11 / ص 1030 - تاریخ ابوالفداء / 2 / ص 23 - مختصر تاریخ الدول / ص 134 - مرآة الجنان / 2 / ص 12 - وفیات الاعیان / 1 / ص 321 (چاپ 1310 هجرى) - برخى از اینان داستان مسموم شدن را با تعبیر «گفته مىشود. . . » بیان کردهاند.
3- تاریخ ابن خلدون / 3 / ص 250.
4- روح الاسلام، سید امیر على / ص 311 و 312 - احمد امین چنین نگاشته: «اگر به راستى ایشان را مسموم کرده باشند، حتما این سم را کسى غیر از مامون به او خورانیده، یعنى یکى از مدعیان حکومت براى خاندان عباسى.»
5- الامام الرضا ولى عهد المامون / ص 102 به نقل از خلاصة الذهب المسبوک / ص 142.
6- تذکرة الخواص / ص 355.
7- ضحى الاسلام / 3 / ص 295 و 296.
8- نظریة الامامة / ص 387.
9- التاریخ الاسلامى و الحضارة الاسلامیة / 3 / ص 322 - ماثر الانافة / 1 / ص 211. درباره چگونگى قتل فضل سخن گفتیم و دیگر آن را تکرار نمىکنیم.
10- لطف التدبیر / ص 166.
11- الصواعق المحرقة، فصول المهمة، ینابیع المودة، اثبات الوصیة، بحار، اعیان الشیعة، احقاق الحق جلد 2 به نقل از: اخبار الدول قرمانى، نور الابصار، ائمة الهدى هاشمى، الاتحاف بحب الاشراف، مفتاح النجا فى مناقب اهل العبا. . .
12- مسند الامام الرضا / 1 / ص 130 - بحار / 49 / ص 299 - عیون اخبار الرضا / 2 / ص 242.
13- تاریخ ابن خلدون / 3 / ص 115.
14- مشاکلة الناس لزمانهم / ص 29.
15- قیام سادات علوى / ص 169 - اعیان الشیعة / 10 از مجلد 11 / ص 286 و 287 به نقل از کتاب الانساب از محمد بن هارون موسوى نیشابورى - مدینة الحسین (سرى دوم) ص 91 - بحار / 8 / ص 308 - حیاة الامام موسى بن جعفر(ع) / 2 / ص 413 - فرق الشیعة / حاشیه ص 97 به نقل از بحر الانساب (چاپ بمبئى) و سایر منابع.
16- قیام سادات علوى / ص 168.
17- جامع الانساب / ص 56 - قیام سادات علوى / ص 161 - حیاة الامام موسى بن جعفر(ع) / 2.
18- قیام سادات علوى / ص 168.
منبع: کتاب زندگى سیاسى هشتمین امام (علیه السلام)، سید جعفر شهیدى، ص 202